ده سال ...
ده سال گذشت و من هنوز...
به خودمو، به خاطرات...
به اینورا سر میزنم
ده سال گذشت و من هنوز...
به خودمو، به خاطرات...
به اینورا سر میزنم
بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست
آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
کاش جایی بود که میشد از اونجا نگاهت کرد
قیصر امین پور یه جا میگه:
قطار میرود/ تو میروی / تمام ایستگاه میرود / و من چقدر ساده ام / که سالهای سال
در انتظار تو / کنار این قطار ایستاده ام / و همچنان / به نرده های ایستگاه رفته / تکیه داده ام.
- من آسوده بودم که نمیری چون،
نه قطاری بود
نه ایستگاهی
اما!
تو رفتی، -بدون قطار-
ولی
منِ ساده سال های سال
میان این صفحهات زمخمت و پر تکرار
به روی چشم هایم ایستاده ام
در انتظار تو
هرچی اسمتو نگفتم و ننوشتم، فایده ای نداشت!
کلا خاطرات دوست داشتنی، فراموش شدنی نیستند
من که با دوست داشتنت زندگی میکنم
ولی تو، فراموشش نکن
پناه میبرم
...از نبودت به تنهایی
..از تنهایی به خاطراتت
.
میبینی؟! در به درم کردی با رفتنت
اینجا نمینویستم تا شبیه کسایی باشم که فراموش کردن! شبیه تو.
اما ......... روزی نیست که بهت فک نکنم
لحظه ای نیست که دوستت نداشته باشم
اینقدر به تو فک کردم که خودمو فراموش کردم،
حالا دل تنگ خودمم، کسی که دیگه نیست
گم شدم، دوباره تو جنگل چشات گم شدم!
آره، دیدمت، با همون چشمها.... دوباره آشوبم کردی
همه روز هایی که به سختی گذشت با همه ی تلخی هاش، خنجری شد و، به قلبم نشست
و حالا همه چی خلاصه شده تو یه سوال
تو با آن چشم ها با اون نگاه گرم و صمیمی! چطوری تونستی دیگه برنگردی؟!
نادر ابراهیمی میگه: عشق به اعتبار مدت دوامش عشق است؛ نه شدت ظهورش...!
و من این را با تمام وجود درک میکنم، تو چطور؟
تو یادت رفته اما من، هنوزم دارم عکساتو
تو رفتی و راحت شدی، من موندمو سوختم
هم اون راحت شدن خوبه و هم این سوختن
اون برای تو و این برای من
تو رو که نمیشه، میخوام خودمو فراموش کنم، اما
مشت مشت خاکی رو که ریختم روی قلبم
یه نسیم از خاطراتت میبره کلا
گرچه نمیپرسی، دیگه تو از حالم
بدجور داغونم، ماه شب تارم
باید تو باشی تا، بهتر بشه اوضاع
اصلا بره کابوس، روشن بشه شب ها
یادت می افتم، با گریه میخندم
رو کل دنیا چشمامو میبندم
رو هرچی دارم حتی رو آینده ام
چشمامو میبندم
بی تو زنده موندم ولی زندگی نکردم
همین زنده موندن هم مثه مرگیه که هر لحظه تکرار میشه
اون همه بی قراریو، این همه بی وفایی؟!!!
شاید من اشتباه میکنم، شاید همش یه خوابه
کاش بیدار شم با صدای تو.
خوش باشی هرجا که هستی / یادتم هرجا که هستم
من به رومم نمیارم / که چقد بی تو شکستم
جنگل از بیرون قشنگه / از تو که چندتا درخته
این که محکم باشی اما / از درون بخشکی سخته
فراموشی؟ هه!
هرچیزی منو یاد تو میندازه! مخصوصا دلتنگی
یه دلتنگی کوتاه همه چی رو برمیگردونه
همه چی.......جز تو.
ای بزرگترین گناه سابقم
پاک ترین قسمت قبلم، تویی
فراموش کردی منو؟! حقمه.... حالا یاد هر روز تو سهممه
درسته فراموشیم هست، ولی.... یه جورایی هرچی ازش میگذره سخت تره
درسته، برنمیگردی / خودمم اینو میدونم
دارم سعی میکنم، کم کم / به قلبم هم، بفهمونم
ولی چیزی در اینجا هست / که پای دل رو بند کرده
یه جور احساسی از بودن / که اینجا رو قشنگ کرده
تو از هرجا عبور کردی / من این حسو بهش دارم
نمیدونم، شاید اصلا / من این احساسو دوست دارم
میدونم برنمیگردی، / یا هیچی مثل قبلا نیست
ولی قلبم دوست داره / نه! اینجا جای این حرف نیست
باید عادت کنم، آره / دیگه هرگز نگم اینو
اگر از یاد تو رفتم / باید یادم بره تو رو
ولی سخته، دوسش دارم / همین حسی که اینجا هست
همین که یادم می ندازه / هنوزم یکی اینجا هست
میدونم رفتی و هرگز / دوباره برنمیگردی
ولی سخته فراموشیت / نگو اینو نمیدونی!
هرچی که میگذره این مروارید قیمتی تر میشه و قلب من سخت تر!
کاش برگردی!
شاید توهم به یادمی، قشنگه اینطور فک کنم؟!
راحت رفتی ..... ساده رفتی! اما چرا ؟ چرا رفتی؟
اصلا چی شد؟ چی فرق کرد؟ چی بهتر شد؟ کاش می شد جواب اینا رو ازت بشنوم.
شب های بعد از تو با این سوالا میگذره! سوالای بی جواب!